فروردین 87 - پسر مامان صبا و بابا آیدین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پسر مامان صبا و بابا آیدین

سال نو مبارک.

نوروز امسال فرصتی بود که مهدیار بیشتر در کنار پدر و مادرش باشه.

روز اول به دیدار پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها رفت. عیدی گرفت و حسابی پسته و کشمش خورد. نا گفته نماند که لباسهای نوی مهدیار خیلی بهش می اومد. روز دوم به اتفاق مامان، بابا، مادر بزرگ، پدر بزرگ و عموش به دید و بازدید عید رفت و کلی عیدی گرفت. سوم عید به سمت هشترود و تبریز راه افتادیم . البته مهدی (پسرعموی مهدیار ) هم همراه ما بود. بین راه آتیش روشن کردیم و جوجه کباب پختیم. مهدیار حسابی کیف کرد و تو ماشین تمام مسیر صندلی عقب پیش مهدی نشسته بود . بعد از ظهر به هشترود رسیدیم و یک شب اونجا بودیم و چهارم عید عازم تبریز شدیم. شب بود که خونه مرضیه خاله رسیدیم. دوشبی که اونجا بودیم حسابی به مهدیار خوش گذشت و با اسباب بازیهای الیار و السانا بازی کرد. اونها همبازیهای خوبی برای مهدیار بودند. ششم عید برگشتیم و هفتم کرج بودیم. هشتم عید اومدیم خونه و دوازدهم عید عازم مشهد مقدس شدیم. بین راه بساط جوجه کباب راه انداختیم و شب ساعت 8 به شاهرود رسیدیم. شب را آنجا ماندیم فردا صبح به سمت مشهد راه افتادیم و بالاخره ساعت 3 بعد از ظهر به مشهد رسیدیم . هتل ادریس سوئیت گرفتیم و بعد از کمی استراحت رفتیم حرم امام رضا . خیلی شلوغ نبود و مهدیار با پدرش به داخل حرم رفت. نماز مغرب عشا را به جماعت خوندیم و مهدیار تمام مدت آرام و بی صدا کنار آیدین بود. بعد از زیارت برگشتیم هتل و شام رو در هتل خوردیم.غذا خوردن در رستوران هتل برای مهدیار خیلی جذاب بود. بعد از شام رفتیم اطراف میدان فلکه آب قدم زدیم و دوباره برگشتیم هتل. روز بعد رفتیم زیارت و این بار مهدیار همراه من بود. داخل صحن بردمش و از دور زیارت کردیم. تا بعد از نماز مغرب و عشا حرم بودیم و بعد رفتیم بازار امام رضا. موقع خرید در بازار رضا مهدیار کمی که راه می رفت خسته می شد و من و آیدین به نوبت مهدیار رو بغل می گرفتیم . پانزدهم فروردین از مشهد به سمت گرگان حرکت کردیم . جاده گرگان خیلی زیباست. ما یک شب رو در سوئیتی در گرگان ماندیم  که امکانات عالی داشت و برای مهدیار بسیار راحت بود. جالب اینکه مهدیار اصلا غریبی نمی کرد و گویی خونه خودمان است و مدتها اونجا زندگی کرده. شانزدهم فروردین از گرگان به سمت تهران حرکت کردیم. اولین توقف ما ساری کنار دریا بود. مهدیار خواب بود و هوای ساحل بسیار سرد بود. باد تندی از دریا به سمت ساحل می وزید و علیرغم میل باطنی و برای حفظ سلامتیش، مهدیار رو بیدار نکردم. از این که مهدیار دریا رو تجربه نکرد خیلی افسوس خوردم. اما از آیدین قول گرفتم که در اولین فرصت که هوا هم مناسب بود ، ما رو به شمال ببره. از ساری اومدیم قائمشهر، سواد کوه، فیروز کوه ،رودهن، بومهن و بالاخره تهران. سفر خوبی برای همه ما بود. همچنین فرصت عالی که خانواده 3 نفره ما سفر و در کنار هم بودن رو برای بار دیگر تجربه کرد.با تمام اینها روز هفدهم که مهدیار  خونه عزیز رفت،نه تنها دلتنگی نکرد بلکه خیلی هم شاد و سرحال بازی می کرد . از بوسه مکرر مهدیار بر گونه عزیز جون میشد فهمید که از اینکه دوباره پیش عزیز جون مونده خوشحاله.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 87/1/21ساعت  10:47 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    عکس
    پاییز 88
    عکس 10/2/88
    چند تا عکس
    آذر 88
    سال 1389
    [عناوین آرشیوشده]