تیر87 - پسر مامان صبا و بابا آیدین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پسر مامان صبا و بابا آیدین

سلام. این مدت خیلی سرم شلوغ بود نتونستم وبلاگ رو بروز کنم.
برای تولد مهدیار تاب خریدم. خونه ی عزیز نصب کردم و مهدیار رو تاب دادم. اولش می ترسید ولی بعدا خوشش اومد.

چند هفته پیش رفتیم برقان. یک رودخونه کوچیک بود و کلی درخت و سبزه. بساط کباب رو براه انداختیم و مهدیار حسابی کباب خورد ناگفته نماند مامان بزرگش کبابهای خودش رو هم داد مهدیار خورد. به مهدیار و همه ما خوش گذشت.

راستی خرداد ماه یه سفر رفتیم هشترود، مراغه، سرعین و در آخر ده سیر.

اولش به  اتفاق عمه و عمو عسگر و عموسعید و خانوادش رفتیم هشترود خونه عمو جلال. یک شب اونجا بودیم و فردا رفتیم مراغه خونه عمو علی. عمو علی دمش گرم بابا. گوشت گوسفندی(فیله) خریده بود هندوانه و ماءالشعیر و دوغ هم بود. رفتیم اطراف مراغه کنار یک رودخونه پای کوه. خیلی خوش گذشت. اونجا باغ گردو بود حیف گردوهاش نرسیده بودند. حسابی آب بازی کردیم و عکس انداختیم . با دوربین دیجیتال عمو علی چه عکسهایی گرفتیم. عصر رفتیم پارک معلم مراغه که مرتفع ترین ناحیه مراغه هستش و شهر از اونجا دیده می شه. مهدیار اونجا تاب بازی کرد و کلی بدو بدو کرد. شب برگشتیم هشترود.

روز بعد همگی رفتیم خلم بیچن(اگه غلط تلفظ کردم دوستان اصلاح کنند) جوجه کباب و بلدرچین کباب و دوغ و هندوانه خوردیم. کلی گل محمدی چیدیم . مهدیار دستهاش رو به پشتش زده بود و در باغ سیر میکرد. خیلی باحال بود. عصر اونروز رفتیم سرعین. خیلی شلوغ بود. هتل گرفتیم و آش دوغ و کباب خوردیم. روز بعد عمو عسگر سوار شتر شد میخواست مهدیار رو هم سوار کنه که نشد. برگشتنی سرشیر و عسل خریدیم و در فضای سرسبز سرعین صبحانه خوردیم. بعدش رفتیم ده سیر (مرز هشترود و بستان آباد) . کمی تو باغ چرخ زدیم و پونه کوهی چیدیم و برگشتیم خونه. بره خریدیم و گوشتش رو پختند ما خوردیم خیلی خوشمزه بود .

 صبح روز بعد باز هم گل محمدی چیدیم . بعد از صرف صبحانه راه افتادیم به سمت تهران و پایان مسافرت.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  یکشنبه 87/4/30ساعت  10:3 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    عکس
    پاییز 88
    عکس 10/2/88
    چند تا عکس
    آذر 88
    سال 1389
    [عناوین آرشیوشده]